ما همچون دو دریچه روبروی هم
آکاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام پرسش خنده
هر روز قرار روز آینده
اکنون دلم شکسته خسته است
زیرا یکی از دریچه ها بسته است
نه مهر فزون کرد نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد