بی تو

اگرهمه کلمه ها با من قهر کنند اگر قلمی با من همراه نشود

اگر شب ستاره هایش را از من پنهان کند

اگر ماه قدم در اتاقم نگذارد اگر درختها و گلها عطرشان را از من دریغ کنند

تاب می آورم و صبوری می کنم.

اگر آسمان جای خود را با زمین عوض کند اگر دریا ها سنگ شود و

کوهها آب   اگر جنگلها یخ بزنند و پرندها بال هایشان را در

بیشه های نا پیدا جا گذارند و پرواز چیزی غریب شود

عنان صبر را از دست نمی دهم

اما نمی دانم

اگر یک روز صبح چشمانم را به امید تو باز نکنم چه باید بکنم

نمی دانم اگر تو را نبینم باز هم این

غنچه    باز هم این

پونه ها و ریحانه ها زیبا جلوه می کنند یا نه ؟

بی تو قطارهایی که در باران می گذرند قطعات عمر مرا با خود خواهند برد .

آیا این پلکان کهنه روزی مرا به تو می رساند ؟

آیا این حصار دیوانه سر انجام کنار  می رود؟

آیا پراکندن نور را در شبستان خیالم خواهم دید ؟

دور از تو لبها لبخند     چشمها و تماشا زیبا نیستند

دور از تو رنگین کمان مهر که بر دلها پل می بندد نمی توانم حرف بزنم

دور از تو دفتر خاطرات من خواندنی نیست

اگر تو و عشق تو نبود از چه باید می نوشتم ؟

جهان با عشق دیدنی می شود .

هر شب بر بام رویاهایم می ایستم تا شاید

دست در دست ماه بدیدارم بیایی .

هر قدر هم دور باشی

دست فرشتگان را می گیرم و نیلوفرانه

آنقدر از ستاره ها بالا می آیم تا به تو برسم .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد