وقتی از اجتماع درد ها می گریزم
به تو پناه می آورم
با تو می توانم در آسمان ها قدم بردارم
می توانم برای سنگ فرش های خیابان قصه های شهرزاد نقل کنم
با تو که هستم سلولهای وجودم طعم شادی را می چشند
و دیگر جایی برای درد ها نمی ماند
وقتی از هجوم تنهایی و آوار درد ها می گریزم
سر پناهی جز تو ندارم و
چه زیباست ! لحظه های سبز با تو بودن که
در این سبزه فراز شمیم دلکش خوشبختی را
احساس می کنم .