ماییم و چند خاطره از جنس یک گناه
ماییم و چند سطر پریشانی سیاه
پیوند می خورد تمام دقیقه ها
با گریه های دربدردی ، آه پشت آه
آن قصه سالهاست به پایان رسیده است
ما را رها نمی کند این بغض گاه گاه
من سالهاست پیش خود فکر می کنم
چیزی نبود " عشق " بجز چند اشتباه
ما را به این امید که راهی نمانده است
تنها گذاشتند رفیقان نیمه راه
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به "ما هیچ " ، ما نگاه"
و این رویایی بیش نیست
و چه شیرین است !
تحقق یافتنش
مانند یک سراب است
که انسان را هر لحظه به سوی خویش می کشد
. . . و در نهایت
. . . هیچ
. . . هیچ
و این رویا چه شیرین است !
رویای با تو بودن
و در نگاهت جاری شدن
و همچون قطره اشکی بر گونه ات چکیدن
و این رویا چه شیرین است !
. . . رویای لبخند و . . .
و سرابی بیش نیست
حیف . . . حیف . . .
رویا تنها
در حد رویا بودن شیرین است !
و زیباست . . .
{ برگرفته از اثر مائده علی جان پور }
باران می بارد امشب بر سکوت تنهایی ام .
و سکوتم با ترنم باران
همنوا می شود
و این بغض خیس می شکند
بغضی که از فراق چشمانت
تا سحر منتظر بود .
دل ، بودنت را بهانه کرد .
صدایت کرد ، نشنیدی اما
با نم نم باران
زار گریست !