قصه دروغ

روزی  دروغ  به  حقیقت گفت : میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم .

حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد .

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند .

وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد.

 دروغ حیله گر لباسهای اورا پوشید و رفت .

از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت  است ،

 اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد