-
آگهی فروش
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1385 00:31
سلام راستش نمی دونم چرا این کار رو انجام میدم ولی خوب دیگه چون نمی دونم سرنوشتم چی میشه دوست ندارم حداقل زحماتم بسوزه من قسط دارم این وبلاگ رو واگذار کنم البته بصورت کاملا رایگان فقط برام خیلی مهمه که به دست چه کسی بدمش پس هر کس تمایل داره میتونه تقاضای خودش رو بده من به بهترین کسی که واجد شرایط باشه تحویلش میدم التبه...
-
تو را دوست دارم
سهشنبه 12 دیماه سال 1385 01:00
اگر بتوانم در گوشه قلب تو جای دنجی را برای خود پیدا کنم ، زندگی ام _ این بیست و پنج بهاری که به پلک بر هم زدنی به خزان رسید _ به بیهودگی نگذشته است . اگر بتوانم در آخرین نامه ام صادقانه بگویم هر یک از واﮋه ها می توانند آفریننده روحهای بزرگ باشند ، روحهای تشنه ای که می خواهند به دیدار خداوند نائل شوند ، نفسی به آسودگی...
-
قصه دروغ
سهشنبه 12 دیماه سال 1385 00:56
روزی دروغ به حقیقت گفت : میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم . حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند . وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد. دروغ حیله گر لباسهای اورا پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است ، اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مهرماه سال 1385 00:06
از زندگی از این همه تکرار خسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه امشب دگر زهر چه و ز هر کار خسته ام خسته ام از خموشی تقویم روی میز وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام از او که گفت: یار توام ولی نبود از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام تنها دل شکسته و بی یار بی امید از حال من مپرس که بسیار...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1385 00:33
رد اشک ها را تا ابر های آسمان جستجو کن و آسان نگاهت را از ابر ها برمگیر . من حرف های ناگفته ای را در میان ابر ها دیده ام ، حرف هایی که اشک شده و اشک هایی که همراه آب های بخار شده دریاها به بالا رفته اند . به آن ابر کوچک نگاه کن شاید آن حروف مبهم کلمه یا جمله ای ست به وقت دعای سحر که هرگز بر زبان نیامد اما با خودنیازی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1385 01:23
باید از این دنیا رفت در اینجا همه چیز تکراریست اینجا عشق و محبت مرده اینجا طبیعت مرده باید رفت ، باید رفت باید رفت ، به دنیای دگر که محبت باشد من به جای دگری خواهم رفت که در آن عشق به وسعت در یا باشد با ید رفت به جای دیگر که در آن پنجره دل به روی گل سرخ باز می شود
-
اندوه پرست
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1385 01:06
کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد آفتاب دیدگانم سرد می شد آسمان سینه ام پر درد میشد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد اشکهایم همچون باران دامنم را رنگ می زد وه چه زیبا بود اگر پاییز بوددم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم شاعری در چشم من می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1385 00:54
در تکاپو . . . تا بهتر از آن باشیم که هستیم . بهتر از این شیوه ای برای زیستن نیست . I believe that we cannot better That in seeking to become Still better that we are
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1385 00:54
بهترین پاره زندگی ، آن است که هماره ، رو به فراز دارد ، و در تکاپو رسیدن به نیکوترها . The best of life Is that which Ever reaches upward And strives toward Better things
-
زندگی
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1385 00:52
زندگی حرکت است و صعود . زندگی تسلیم است و ایثار . کارهایی درست و در زمانی مناسب ، شهامت آغاز ، آگاهی و ایمان به قداست ثانیه ها، تنها چیزی است که به آن نیازمندی . آن گاه نو خواهی شد ، که کهنه را سراسر رها کنی ، نباید در همانی که بوده ای ، بمانی ، همیشه راه دیگری به سوی آگاهی پیش روی توست . بروی ، ببال و دگرگون شو ....
-
فروردینی ها
جمعه 20 مردادماه سال 1385 00:53
فروردینی ها وقتیکه شادند دوست دارند همه را شاد و سر حال ببینند. اگر بفهمند چیزی ار آنها پنهان مانده حالت ناخوشایندی به آنها دست می دهد. عصبانیت افراد متولد فروردین ماه ناشایسته است . هیچگاه انتقاد را نمی پذیرند ، جریحه دار کردن غرور آنها قلبشان را می شکند. حالت ایده آلیستی و خوش بینی بیش از حد متولدین فروردین ماه آنها...
-
در زندگی . . .
جمعه 20 مردادماه سال 1385 00:49
زندگی سر شار از شور است ، پاره ای از آن باش . زندگی آمیخته به تلاش است ، با آن آغاز کن . زندگی با اندوه همراه است ، درد از آن بزدای . احساسش کن ، دریابش و تقسیم اش کن . زندگی بسته به آرمانهایی است ، بکوش تا به والاترینشان برسی . زندگی مقصودی را می جوید ، کاشف آن باش . There is excitement in your life . . . Be a port...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 مردادماه سال 1385 00:46
اگر بدانی که کیستی ، چه می خواهی ، چرا می خواهی ، اگرخود را باور داشته باشی ، با اراده ای پولادین ، با نگرشی بس سازنده ، می توانی به خواسته هایت دست یابی . می توانی ، زندگی را از آن خود سازی . اگر بخواهی . . . If you know Who you are and What you want and Why you want it And if you have Confidence in yourself and A...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1385 00:04
اگر دنیای مادنیای سنگ است بدان سنگی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از روی درد است اگر عاشق شدن بسی گناه است بدان دل عاشق شکستن صد گناه است
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1385 00:02
کسی آهسته آهسته درون خاک می گردد می شود آهسته آهسته به زیر خاکها مدفون . . . نگاهش خالی و خاموش می گردد به دنبال نگاه خسته فرزند و جمع از تبار آه می گردند دور او . . . هوا تاریک ، گورستان پر از خاکست . . . حضور خسته همراه دیر ین در کنار اوست . . . می گر ید . . کنون از بخت خود راضی ست . . . اندوه بزرگی می دهد گاهی تکان...
-
رو یا
جمعه 9 تیرماه سال 1385 00:13
در ژرفای دلهای ما ، بذر رویایی سر به مهر نهفته است . رویایی یگانه و بی همتا برای هر یک از ما ، گاه دیگری می تواند در آن سهیم گردد ، و در شکوفایی اش یاری رساند . و گاه تنها مالک یک رویاست که یکه و تنها جستجو را ادامه می دهد . اما . . . چه تنها و چه با دیگری ، اهمیتی ندارد . رویا کودکی است که هرگز نباید نومید شود . چون...
-
دوستت دارم
جمعه 9 تیرماه سال 1385 00:08
دوستت دارم . . . تو زندگی را از درون لمس می کنی ، تو شهامت آن را داری که بیندیشی ، و نیروی آن که به چیزی دل ببندی ، تو با رویاهایت زندگی می کنی . . . و رویاییان بسیار نادرند . آری . . . اندکند آنان که به رویا باور دارند . I like you . . . You feel life way down inside You have the courage to think And the strength get...
-
بدتر شد
سهشنبه 6 تیرماه سال 1385 00:49
هر چه کردم نشوم از تو جدا بدتر شد از دل ما نرود مهر و وفا بدتر شد مثلا خواستم این بار موقر باشم و به جای " تو " بگویم که "شما " بدتر شد این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد بلکه بر عکس فقط رابطه ها بدتر شد آسمان وقت قرار من و تو ابری بود تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد چاره دارو و دوا نیست که حال بد من بی تو با خوردن...
-
عشق
سهشنبه 6 تیرماه سال 1385 00:46
ماییم و چند خاطره از جنس یک گناه ماییم و چند سطر پریشانی سیاه پیوند می خورد تمام دقیقه ها با گریه های دربدردی ، آه پشت آه آن قصه سالهاست به پایان رسیده است ما را رها نمی کند این بغض گاه گاه من سالهاست پیش خود فکر می کنم چیزی نبود " عشق " بجز چند اشتباه ما را به این امید که راهی نمانده است تنها گذاشتند رفیقان نیمه راه...
-
رو یای تو
سهشنبه 6 تیرماه سال 1385 00:39
و این رویایی بیش نیست و چه شیرین است ! تحقق یافتنش مانند یک سراب است که انسان را هر لحظه به سوی خویش می کشد . . . و در نهایت . . . هیچ . . . هیچ و این رویا چه شیرین است ! رویای با تو بودن و در نگاهت جاری شدن و همچون قطره اشکی بر گونه ات چکیدن و این رویا چه شیرین است ! . . . رویای لبخند و . . . و سرابی بیش نیست حیف . ....
-
بغض خیس
سهشنبه 6 تیرماه سال 1385 00:32
باران می بارد امشب بر سکوت تنهایی ام . و سکوتم با ترنم باران همنوا می شود و این بغض خیس می شکند بغضی که از فراق چشمانت تا سحر منتظر بود . دل ، بودنت را بهانه کرد . صدایت کرد ، نشنیدی اما با نم نم باران زار گریست !
-
عشق تو
سهشنبه 6 تیرماه سال 1385 00:27
باز هم صدایت می کنم اشک می ریزم ، دو چشمم فدایت می کنم در نگاه خسته ات ، دنبال حرفی تازه ام هر چه می خواهی بکو ، من هم دعایت می کنم خسته ای ، طاقت نداری ، می روی آخر سفر طاقت اشکت ندارم ، پس رهایت می کنم رفته ای ، من مانده ام در انتهای عشق تو رفته ام قربان عکست ، جان به پایت می کنم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 تیرماه سال 1385 00:17
et every day Be a dream we can touch Let every day Be a love We can feel Let every day Be a reason To live
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 فروردینماه سال 1385 13:43
من تمنا کردم که تو با من باشی تو به من گفتی : هرگز ، هرگز و مرا غصه این هرگز. . . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 فروردینماه سال 1385 13:25
انگار تا همیشه باید در پی چشمهای تو ستاره های جاده را سوا کنم و چه طولانی است این شبهای بی ستارهء جاده
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 فروردینماه سال 1385 13:19
پرده را برداریم بگذاریم که احساس هوایی بخورد
-
پاسخ
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1385 23:49
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش پنهان ز دیدگان خدا می خورده ایم پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا نام خدا نبردن از آن به که زیر لب بهر فریب خلق بگویی خدا خدا ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع بر رویمان ببست به شادی در بهشت او می...
-
به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1385 23:44
به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصلهای خشک گذر می کردند به دسته های کلاغان که عطر مزرعه های شبانه را برای من به هدیه می آوردند به ماد رم که در آیینه زندگی می کرد و شکل پیری من بود و به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون...
-
مرز گمشده
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1385 23:40
ریشه روشنی پوسید و فرو ریخت. و صدا در جادهء بی طرح فضا می رفت. از مرزی گذشته بود . در پی مرز گمشده می گشت . کوهی سنگین نگاهش را برید . صدا از خود تهی شد و به دامن کوه آویخت : پناهم بده ، تنها مرز آشنا ! پناهم بده . و کوه از خوابی سنگین پر بود . خوابش طرحی رها شده داشت . صدا زمزمه بیگانگی را بویید ، برگشت ، فضا را از...
-
هدیه
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1385 23:27
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم اگر به خانه من آمدی ، برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحادم کوچه خوشبخت بنگرم